سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دانیال بلاگ

حاضر جواب

حاضر جوابی حضرت علی علیه السلام

 

یکی از یهودیان، از روی غرض ورزی به امیر مؤ منان علی علیه السلام گفت: شما هنوز جنازه پیامبرتان را دفن نکرده بودید که درباره اش اختلاف نمودید!

حضرت علی علیه السلام در پاسخ فرمود: ما درباره وصی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم اختلاف کردیم نه درباره خودش. اما شما (اجداد شما) یهودیان، پس از آن که به همراه موسی علیه السلام از دریا گذشتید و فرعونیان غرق شدند، به پیامبر خود گفتید: برای ما معبودی (بتی) قرار بده، همان گونه که بت پرستان معبودانی از بت دارند. موسی علیه السلام در جواب فرمود: شما جمعیتی نادان هستید.(1)

 

حاضر جوابی عقیل

روزی معاویه در مجلسی بود، که عقیل برادر حضرت علی علیه السلام نیز حضور داشت، به مردم گفت: آیا شما ابولهب را می شناسید؟ که خداوند سوره مسد را درباره او نازل کرده است؟ اهل شام گفتند: نه نمی شناسیم.

معاویه گفت: ابولهب عموی این شخص (اشاره به عقیل) است.

عقیل بی درنگ به مردم گفت: آیا شما زن ابولهب را که خداوند در قرآن در مورد او می فرماید: همسر او هیزم حمل می کرد و در گردنش ریسمانی از لیف خرما آویزان بود، می شناسید؟ مردم شام گفتند:نه.

عقیل گفت: این زن، عمه معاویه است، (زیرا نام او ام جمیل دختر حرب بن امیه، خواهر ابوسفیان بود) این پاسخ عقیل، معاویه را سر افکنده کرد و دیگر زبان بازی ننمود. (2)

حاضر جوابی مدرس

آورده اند که، آیه الله شهید مدرس در حاضر جوابی بی نظیر بود؛ از جمله نوشته اند: در یکی دو مورد که مدرس نسبت به فرمانفرما انتقاد کرده و ایراد گرفته بود، به مدرس پیغام داد. خواهش می کنم که حضرت آیه الله این قدر پا روی دم من نگذارند. مدرس جواب می دهد: به فرمانفرما بگویید، حدود دم حضرت والا باید معلوم شود، زیرا من هر کجا پا می گذارم دم حضرت والاست. (3)

حاضر جوابی داراب میرزا

مظفر الدین شاه قاجار از شاهزاده داراب میرزا، که ریش بلندی داشت، پرسید: آیا در زمان فتحعلی شاه به تو بیشتر خوش می گذشت یا در عهد سلطنت من؟

داراب میرزا گفت: قربان هیچکدام! برای این که در زمان فتحعلی شاه ریش دار می پسندیدند و من آن وقت بی ریش بودم و در زمان شما بی ریش می پسندند و من ریش به این بلندی دارم. (4)

حاضر جوابی فقیر در برابر توانگر

شخص فقیری وارد مجلسی شد و نزدیک توانگری نشست. توانگر که از نشستن او در نزدیکش ناراحت شده بود با ترش رویی خطاب به فقیر گفت: میان تو و خر چقدر فرق است؟ فقیر فورا گفت: یک وجب (اشاره به آن که فاصله اش با توانگر بیش از یک وجب نبود) توانگر از این جواب سکوت کرد و سر افکنده شد. (5)

حاضر جوابی طفل

یکی از حکما از طفلی پرسید: اگر به من بگویی که خدا کجا است، یک عدد پرتقال به تو می دهم. آن پسر در جواب گفت: من دو عدد پرتقال به شما می دهم، که بگویی خدا کجا نیست. (6)

حاضر جوابی حسن بن فضل

در مجلس یکی از خلفا جمعی از دانشمندان حضور داشتند، که حسن بن فضل وارد شد؛ همین که خواست شروع به سخن گفتن نماید، خلیفه وی را مورد عتاب قرار داد و گفت: ای بچه! تا بزرگ تر از تو در مجلس می باشد تو حرف مزن. فورا حسن بن فضل در جواب گفت: ای خلیفه، نه من از هدهد کوچک ترم و نه شما از حضرت سلیمان بزرگ ترید. مگر هدهد نبود که به سلیمان گفت: «احطت بما لم تحط: پی برده ام به چیزی که تو به آن پی نبرده ای!»(7)

حاضر جوابی توسن خان

روزی فتحعلی شاه به توسن خان ترکمن گفت: روزی که ریش تقسیم می کردند، تو کجا بودی که سهمت را بگیری. فورا توسن خان در جواب گفت: قربان در آن وقت به طلب عقل رفته بودم. (8)

حاضر جوابی شاگرد

معلم کمونیستی در سر کلاس درس، به بچه ها گفت: بچه ها مرا می بینید؟ همه گفتند: بلی، دوباره سؤ ال کرد: این میز و تابلو و... را می بینید؟ همه در پاسخ گفتند: بلی، معلم ادامه داد، حال بچه ها خدا را می بینید؟ گفتند: خیر. معلم گفت: پس حالا نتیجه می گیریم که خدایی وجود ندارد!

فورا یکی از شاگردان گفت: بچه ها شما تابلو را می بینید؟ گفتند: بلی، شاگرد دوباره سؤ ال کرد: بچه ها آقا معلم را می بینید؟ گفتند: بلی، شاگرد گفت: اما آخرین سؤ ال بچه ها عقل آقا معلم را هم می بینید؟ گفتند: خیر، شاگرد گفت: پس حالا که عقل معلم را نمی بینیم، نتیجه می گیریم که آقا معلم عقل ندارد!

حاضر جوابی کودک

روزی ابوحنیفه از محلی می گذشت، دید طفلی از جای گل آلودی راه می رود. او را صدا زد و گفت: بچه جان مواظب باش نلغزی، طفل بی درنگ در جواب گفت: لغزش من سهل است. تو مواظب خودت باش که نلغزی چون از لغزش تو پیروانت هم می لغزند. ابو حنیفه از هوش و زکاوت آن طفل تعجب کرد! (9)

حاضر جوابی مؤمن طاق

پس از شهادت امام صادق علیه السلام، یکی از مخالفان آن حضرت به مؤمن طاق که از شاگردان آن حضرت بود، به عنوان طعنه گفت: امام تو از دنیا رفت. مؤمن طاق فورا در پاسخ گفت: اما پیشوای تو (شیطان) تا قیامت زنده است. (10)

حاضر جوابی سبط بن جوزی

سبط بن جوزی مدت مدیدی در میان شیعه و سنی زندگی می کرد. هر کدام از طرفداران دو مذهب شیعه و سنی او را به خود نسبت می دادند. روزی برای روشن شدن این که او شیعه است یا سنی؟ در میان جمعی از او سؤال کردند، علی علیه السلام افضل است یا ابابکر؟ فورا گفت: «من کانت بنته فی بیته: کسی که دخترش در خانه اوست.»

کسی از پاسخ او نفهمید که او واقعا شیعه است یا سنی. زیرا هم دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در خانه علی علیه السلام بوده و هم دختر ابوبکر در خانه پیامبر صلی الله علیه و آله.

باز در مجلسی دیگر از او سؤ ال کردند که خلفای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چند نفر بودند؟

او با حالت عصبانیت جواب داد: چند بار بگویم؟! چهارتا، چهارتا، چهارتا. باز معلوم نشد او سنی است یا شیعه، چون سه بار تکرار کرده بود شیعیان فکر کردند که او با این تعبیر مقصودش خلفای دوازده گانه است که سه چهار تا می شود دوازده تا. و اهل سنت هم فکر کردند، او سنی است و چند بار تاکید کرده که خلفای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چهارتا هستند. (11)

حاضر جوابی بهلول

روزی وزیر دربار هارون الرشید به بهلول گفت: خوش به حال تو، زیرا خلیفه، تو را رئیس خوک ها و گرگ ها نموده است!

بهلول بی درنگ گفت: اکنون که تو از این مطلب آگاه شدی، اینک از طاعت و فرمان من خارج مشو. (12)

آیه الله حکیم و بن باز

مرحوم آیه الله العظمی سید محسن حکیم قدس سره که مرجع شیعیان و زعیم حوزه علمیه نجف بود، در سفری که به عربستان داشت، در جلسه ای با بن باز مفتی آن روز آن کشور (که نابینا بود) مواجه شد.

بن باز، ظاهرا به دیدن آقای حکیم رفته بود ولی در واقع قصد داشت با ایشان جدال کند و افکار وهابیگری خود را مطرح نماید.

در این جلسه، بن باز، از آیه الله حکیم پرسید: شما شیعیان چرا به ظواهر قرآن عمل نمی کنید؟ آیه الله حکیم در جواب گفتند: این دیدار جای چنین صحبت هایی نیست، بگذارید به احوال پرسی برگزار شود. بن باز، سماجت کرده و خواستار دریافت جواب شد. آیه الله حکیم، ناچار به بن باز گفتند: اگر قرار باشد به ظاهر قرآن تکیه کنیم و همان را معیار عمل به آن قرار دهیم، باید معتقد شویم که شما به جهنم خواهید رفت! بن باز، با تعجب پرسید چرا؟ آیه الله حکیم گفتند: چون قرآن می فرماید:  «و من کان فی هذه اعمی فهو فی الآخره اعمی و اضل سبیلا: کسی که در این جهان از دیدن چهره حق نابینا باشد، در جهان آخرت هم نابینا و گمراه تر خواهد بود.»(13) و شما که از دو چشم نابینا هستید، طبق ظاهر این آیه باید در آخرت هم نابینا باشید و در زمره گمراهان که اهل جهنم اند، قرار بگیرید. بنابراین ظاهر بسیاری از آیات قرآن مقصود نیست!(14)

 

پی نوشت ها:

__________________________________________________________________________________

 

1. داستان ها و پندها، ص 137.
2. همان، ج 9، ص 88.
3. گلشن لطایف، ص 311.
4. کشکول طبسی، ج 1، ص 131.
5. همان.
6. کشکول مختار، ص 121.
7. مستطرف، ج 1، ص 45.
8. کشکول طبسی ، ج 1، ص 138.
9. انیس الادباء، ص 96.
10. کشکول طبسی، ج 1، ص 147.
11. مردان علم در میدان عمل، ج 1، ص 438.
12. صد و یک مناظره جالب و خواندنی، محمدی اشتهاردی.
13. سوره اسراء، آیه 72.
14. روزنامه جمهوری اسلامی، 3/


مه رویان و بدگویان

    نظر

  یکی از علمای بزرگ را پرسیدند : یکی با زیبارویی در خلوت نشسته و درها بسته و رقیبان خفته و نفس طالب و شهوت غالب . هیچ باشد که به قوت پرهیزکاری و تقوا ، او به سلامت بماند ؟ آن عالم بزرگ پاسخ داد : اگر از مهرویان به سلامت بماند ، از بدگویان نماند .


هدف ار آفرینش انسان چیست ؟

    نظر

از میان پاسخهای متفاوتی که برای این سوال( هدف از آفرینش انسان چیست ؟) جستجو کردم ساده ترین و گویاترین آن را انتخاب کردم امیدوارم که مفید واقع شود .

کلمات قصار :

هدف از آفرینش = لطف خدا 

هدف از آفرینش انسان چیست ؟

براى تبیین پاسخ لازم است به چند نکته اشاره شود:
1ـ یکى از اوصاف و ویژگى هاى خداى بزرگ، حکیم بودن است; یعنى بارى تعالى کارى را بدون هدف و مصلحت انجام نمى دهد البته هدف و انگیزه اى که در افعال افراد جامعه وجود دارد با هدف خداوند تفاوت دارد. انسان اگر هدف و انگیزه اى نداشته باشد کارى انجام نمى دهد یعنى اهداف و انگیزه ها موجب کمال فاعل مى شود و او با کارهاى خود آنچه را ندارد به دست مى آورد، اما اهداف و انگیزه هاى خداوند متعال، به خود او برنمى گردد، بلکه به سایر موجودات باز مى گردد چرا که خداوند غنى و بى نیاز مطلق است و دیگر موجودات، نیازمند او هستند. قرآن کریم در این خصوص مى فرماید: (یا ایُّها الناسُ أنتمُ الفقراءُ إِلَى اللهِ و اللهُ هُو الغنیُ الحَمید...); شما به خداوند نیازمند هستید و او از شما بى نیاز است.
او کمال مطلق است و نیاز به چیزى ندارد تا اهداف و انگیزه هاى استکمالى داشته باشد. از این رو گروهى از متکلمان اسلامى مى گویند: خداوند در افعالش غایات و اهدافى دارد اما هدف او مصالحى است که به بندگان برمى گردد و آنان از آن بهره مند مى شوند. در مقابل، اشاعره مى گویند: بر خداوند واجب نیست که در افعالش غرض و هدفى داشته باشد پس نمى توان پرسید که به چه غرض و هدفى و چرا چنین کرد؟
2ـ طبیعت عالم به گونه اى است که هر چیزى وجودش از نقصان آغاز مى شود و مسیر کمال را مى پیماید تا به کمالى که امکان رسیدن به آن را دارد، دست یابد. در انسان نیز استعدادهایى نهفته است که با بهره گیرى از آنها مى توان به کمالات مطلوب رسید.
3ـ گاه گفته مى شود که انسان براى رسیدن به سعادت آفریده شده و گاه نیز گفته مى شود هدف از خلقت انسان این است که علم و اراده او گسترش یابد. خداى بزرگ انسان را براى علم و آگاهى آفریده و کمال او در این است که هر چه بیشتر بداند و هر چه بخواهد بتواند اراده اش را قوى و نیرومند کند و آنچه را که مى خواهد انجام دهد; چنان که هدف از آفرینش دانه گندم آن است که به صورت بوته گندم درآید و آنچه در سعادت یک گوسفند است، این است که تمام همتّش آن باشد که علف بخورد و چاق شود. و آنچه در استعداد انسان است بالاتر از این مسایل است یعنى بداند و بتواند و هر چه بیشتر بداند و هر چه بیشتر بتواند، به غایت و هدف انسانى خود بیشتر نزدیک مى شود.
گاهى گفته مى شود مقصود از سعادت آن است که هر چه بهتر و خوش تر زندگى کنیم و از مواهب آفرینش نیز بیشتر بهره مند گردیم بنابراین سعادت عبارت است از بیشترین لذّت و کمترین رنج.

  4ـ قرآن کریم هدف از آفرینش انسان را عبادت دانسته است; (وَ ما خَلَقْتُ الجِنَّ و الاِنسَ اِلاّ لِیَعْبُدوُن). در اینجا این پرسش مطرح مى شود که عبادت چه فایده اى براى بشر و خدا دارد؟ در قرآن نیامده که انسان آفریده شده تا هر چه بیشتر بداند و بتواند، و هر وقت دانست و یا توانست به هدف خود رسیده است بلکه انسان آفریده شده تا خدا را پرستش کند و پرستش خدا هدف اوست. اگر انسان بداند و بتواند، ولى مسأله شناخت خدا که مقدمه پرستش است مدنظر او نباشد به سوى هدف آفرینش خود گامى برنداشته و سعادتمند نیست. از این رو در نگاه اسلام هدف اصلى از زندگى جز عبادت معبود، چیز دیگرى نمى تواند باشد. قرآن انسانى مى خواهد که آرمانش فقط خدا باشد، و اهداف دیگر براى او جنبه مقدماتى داشته باشد. در اسلام همه چیز بر محور خدا مى چرخد، و هدف بعثت پیامبران و یا هدف زندگى در چرخه عبودیت اوست. قرآن کریم درباره اهداف پیامبران(علیهما السلام)مى فرماید: (و داعیاً إلَى الله بِإِذنِهِ و سِراجاً مُنیراً) و یا در آیه دیگر مى فرماید: (...یُخْرِجُهُمْ من الظُلُماتِ إلى النُّور); از تاریکى ها به سوى نور هدایتشان مى کند. با توجه به نکات مذکور، روشن مى شود که هدف از آفرینش انسان رسیدن به نور توحید و عبودّیت الهى و رها شدن از ظلمت ها و تاریکى هاست; البته علم و دانش، قدرت و توانستن، استفاده بیشتر از مواهب طبیعت، رنج کمتر و لذت بیشتر، عدالت و... هر یک براى رسیدن به هدف اصلى و پایه اى جنبه مقدماتى دارد.
در اینجا مناسب است به دو روایت اشاره شود.
1ـ امام حسین(علیه السلام) مى فرماید: (أَیُّها الناسُ! إنّ اللهَ جلَّ ذِکرُه ما خَلَق العبادَ إلاّ لِیَعرِفُوه، فَإذا عَرِفُوهُ عَبَدُوهُ فاذا عبدوه إسْتَغنَوا بعِبادتِه عَن عِبادةِ ما سواه); اى مردم! خداوند بزرگ، بندگانش را نیافرید جز براى این که او را بشناسند و پس از شناختن، او را پرستش نمایند و آنگاه که او را عبادت کنند از بندگى غیر او آزاد شوند.
2ـ امام صادق(علیه السلام) در پاسخ پرسش جابر که از فلسفه نهایى آفرینش سؤال مى کند چنین مى فرماید:
«هدف از آفرینش، لطف و کرم خداوند نسبت به تمام موجودات، حتى جمادات است.
جابر: هدف خداوند از این لطف چیست؟     
امام: آیا شما نمى توانى مقصود یک کریم را بفهمى؟
جابر: در میان مردم کمتر کسى است که بدون مقصود کریم شود، گروهى هدفشان خودنمایى است.
امام: خداوند خودنمایى نمى کند و تنها براى رسیدن موجودات به فیض، آنان را مى آفریند و به جز کرامت خداوند فلسفه دیگرى براى به وجود آمدن جهان وجود ندارد، زیرا اگر علت دیگرى وجود داشت و آن علت خدا را وادار و مجبور مى کرد که جهان را بیافریند، همان علت، جاى خدا را مى گرفت و یک خداى مجبور را نمى توان خدا دانست.

  جابر: آیا ممکن است علتى وجود داشته باشد که خداوند به آن علت جهان را آفریده، بدون این که آن علت خدا را مجبور کرده باشد؟ بر فرض خداوند براى این که قدرى، قدرت خود را تماشا کند درصدد آفرینش جهان برآید و از این جهت لذت ببرد؟
امام: تماشا کردن و لذت بردن، طبیعت ما انسان هاست و نیازمندى ما را مى رساند اما خدا چنین نیست و از این گذشته لذایذ تا حدود زیادى مستقیم یا غیرمستقیم، ناشى از جسم ماست و خدا جسم ندارد.
جابر: آیا لطف خدا علت آفرینش نیست پس چرا لطف را بیان نکردید؟
امام: بله، ولى لطف علتى الزامى نیست، یعنى علتى نیست که خداوند را مجبور به آفرینش کند و چون علت الزامى نیست وقتى موّحد مى گوید خدا از راه لطف جهان را آفریده چیزى برخلاف توحید نیست.
جابر: خداوند مى توانست از آفرینش جهان صرف نظر کند؟
امام: بدیهى است که مى توانست.
جابر: ولى او صرف نظر نکرد و آن را از راه لطف آفرید، پس خدا، نمى تواند از لطف خوددارى کند.
امام: وقتى تو کسى را اکرام کنى، در صورتى که آن اکرام وظیفه حتمى تو نباشد، آیا مجبور هستى؟
جابر: نه.
امام: خداوند هم بدون اجبار و از روى اکرام واقعى جهان را آفرید تا نعمت حیات را به موجودات بذل و عنایت کند و من بدون لطف چیزى را براى ایجاد جهان نمى بینم».
بنابراین لطف و کرم خداوند در آفریدن موجودات و انسان و از سویى لطف دیگر خداوند در عبادت و بندگى او، هر دو موجب کمال و سعادت انسان و سایر موجودات مى گردد


نکته و نکته سنج

از عارفی پرسیدند معنی وهاب چیست ؟

پاسخ فرمودند :

یا وهاب ، یعنی ای خدایی که الکی می‏بخشی ‍، ای خدایی که مفت‏بازی ، ای خدایی که در ازای هیچ ، همه چیز را می‏بخشی . حقیقت ذکر یا وهاب در این است که از او می‏خواهیم تا از آن صفت وهابیت خودش نیز ، در دامن ما بریزد


کشکول 6/1

 نماز شب چگونه خوانده می‏شود ؟

       نماز شب یازده رکعت است و وقت آن از نیمه شب تا اذان صبح است . که به ترتیب زیر می‏باشد .
1. هشت رکعت نافله شب که به صورت چهار نماز دو رکعتی ( مانند نماز صبح ) خوانده می‏شود .
2. دو رکعت نماز « شفع » که پس از هشت رکعت اول خوانده می‏شود .( مستحب است در آن پس از حمد در یک رکعت ، سوره‏ی «قل اعوذ برب الفلق» و در رکعت دیگر «قل اعوذ برب الناس» خوانده شود )
3. یک رکعت نماز « وتر » که پس از « شفع » خوانده می‏شود . ( مستحب است در آن پس از حمد «قل هو الله احد» سه مرتبه سپس به دنبال آن یک مرتبه «قل اعوذ برب الفلق» و یک بار « قل اعوذ برب الناس» خوانده شود . و پس از اتمام سوره ؛قنوت بخواند و مستحب است در قنوت هفتاد مرتبه « استغفرالله ربی و اتوب الیه » بگوید و برای چهل نفر مومن استغفار شود . یا چهل بار گفته شود : « اللهم اغفر للمومنین و المومنات » و سیصد مرتبه گفته شود : « العفو »  )
   البته اینها مستحب است و بدون اینها هم می‏توان خواند . حتی میتوان بدون سوره یا قنوت خواند و اگر وقت تنگ باشد،می‏توان فقط به «شفع» و« وتر» یا« وتر» تنها اکتفا کرد . 
  این نماز در تمام شب‏های سال مستحب است . و فضیلت بسیار دارد. در روایت است : « خانه‏ای که در آن نماز شب خوانده شود مانند ستاره آسمانی برای ملایک می‏درخشد و آنان برای نمازگزار صلوات و درود و رحمت می‏فرستند . (بحارالانوار ، ج 84 ، ص 154 )


کشکول 5/1

آیا پیامبر اسلام نیز مثل ما بر مهر سجده می‏کردند ؟

     در مورد سجده روایت شده است : که در زمان پیامبر (ص) همه بر خاک کف مسجدالنبی سجده می‏کردند و نیز برای تسطیع آن،ماسه نرم ریخته بودند . هم چنین برای جلوگیری از سوزش در تابستان‏ها در محل سجده ، حصیر می‏گذاشتند . این مطلب با مبانی فقهی شیعه نیز کاملا سازگار است ؛ زیرا مهر از نظر فقهی موضوعیت ندارد ؛ بلکه تسهیل کننده دسترسی به خاک است . در روایت صحیحه‏ی هشام بن حکم که همه فقها طبق آن فتوا داده‏اند،آمده است : هشام از امام صادق (ع) پرسید : مرا آگاه ساز بر چه سجده روا است و بر چه ناروا ؟ فرمودند : سجده تنها بر زمین و آنچه می‏روید جایز است ،جز آنچه که پوشیدنی و خوردنی است . باز پرسید: فدایت شوم ! علت آن چیست ؟ فرمودند : زیرا سجده ، خضوع در پیشگاه خداوند «عزوجل» است . پس نشاید که بر پوشیدنی و خوردنی انجام گیرد ؛  زیرا دنیا گرایان بنده‏ی خوردنی‏ها و پوشیدنی‏هایند . و سجده‏کنندگان در سجده‏اش خدای را پرستشگر است . لاجرم نشاید که پیشانی خود بر معبود دنیاگرایان ( که فریفته فریبایی آنند ) بسایند .

   ( وسائل‏الشیعه ، ج 3 ، باب 1 ، من ابواب مایسجد علیه ، ح 1 ) .


تشرف سید بحرالعلوم 1

    نظر

سید بحرالعلوم ( ره ) به قصد تشرف به سامرا تنها به راه افتاد . در بین راه راجع به این مسئله ، که گریه بر امام حسین ( ع ) گناهان را می‌آمرزد ، فکر می‌کرد . همان وقت متوجه شد که شخص عربی که سوار بر اسب است به او رسید و سلام کرد . بعد پرسید : جناب سید در باره چه چیز به فکر رفنه‌ ای ؟ و در چه اندیشه‌ای ؟ اگر مسئله علمی است بفرمایید شاید من هم اهل باشم ؟ سید بحرالعلوم فرمود : در این باره فکر می‌کنم که چطور می‌شود خدای تعالی این همه ثواب  به زائرین و گریه کنندگان بر حضرت سیدالشهدا ( ع ) می‌دهد . مثلا در هر قدمی که در راه زیارت بر می‌دارد ، ثواب یک حج و یک عمره در نامه عملش نوشته می‌شود و یرای یک قطره اشک تمام گناهان صغیره و کبیره‌اش آمرزیده می‌شود ؟ آن سوار عرب فرمود : تعجب نکن ! من برای شما مثالی می‌آورم تا مشکل حل شود . سلطانی به همراه درباریان خود به شکار می‌رفت . در شکارگاه از همراهیانش دور افتاد و به سختی فوق العاده‌ای افتاد و بسیار گرسنه شد . خیمه‌ای را دید و وارد آن خیمه شد. در آن سیاه چادر ، پیرزنی را با پسرش دید . آنان در گوشه خیمه عنیزه‌ای ( بز شیرده ) داشتند و از راه مصرف شیر این بز ، زندگی خود را می‌گرداندند . وقتی سلطان وارد شد ، او را نشناختند ، ولی به خاطر پذیرایی از مهمان ، آن بز را سر بریده و کباب کردند ، زیرا چیز دیگری برای پذیرایی نداشتند . سلطان شب را همان جا خوابید و روز بعد ، از ایشان  جدا شد و هر طوری بود خود را به درباریان رسانید و جریان را برای اطرافیان نقل کرد . در نهایت از ایشان سوال کرد : اگر بخواهیم پاداش مهمان نوازی پیرزن و فرزندش را داده باشیم ، چه عملی باید انجام  بدهم ؟ یکی از حضار گفت : به او صد گوسفند بدهید . دیگری که از وزرا بود ، گفت : صد گوسفند و صد اشرفی بدهید . یکی دیگر گفت : فلان مزرعه را به ایشان بدهید . سلطان گفت: هر چه بدهم کم است ، زیرا اگر سلطنت و تاج و تختم را هم بدهم آن وقت مقابله به مثل کرده‌ام . چون آنها هر چه را که داشتند به من دادند . من هم باید هر چه را که دارم به ایشان بدهم تا سر به سر شود . بعد سوار عرب به سید فرمود : حال جناب بحرالعلوم ،حضرت سیدالشهدا ( ع ) هر چه از مال و منال و اهل و عیال و پسر و برادر و دختر و خواهر و سر و پیکر داشت ، همه را در راه خدا داد ، پس اگر خداوند به زائرین و گریه کنندگان آن همه اجر و ثواب بدهد ، نباید تعجب نمود ، چون خدا که خدائیش را نمی‌تواند به سیدالشهدا ( ع ) بدهد ، پس هر کاری که می‌تواند انجام می‌دهد ، یعنی با صرف نظر از مقامات عالی خودش ، به زوار و گریه کنندگان آن حضرت ، درجاتی عنایت می‌کند . در عین حال اینها را جزای کامل برای فداکاری آن حضرت نمی‌داند . چون شخص عرب این مطالب را فرمود ، از نظر سید بحرالعلوم غایب شد .


کشکول 4/1

    نظر

مکتوب خداوند

افلاطون می‏‏گوید، عالم به منزله مکتوب خداوند است به بشریت ، هر کس این مکتوب را دقیقتر بخواند و معانی حقیقی آن را بفهمد به

قدرت و عظمت و تدبیر قادر متعال بیشتر پی می‏‏برد .

 

آرزوهای جبرییل ( ع )

پیامبر اکرم (ص) به امیرالمومنین (ع) فرمود : ای علی جبرییل آرزو می‏کند به خاطر هفت کردار از جنس انسان باشد :

1. نماز جماعت

2. همنشینی با علما و دانشمندان

3. صلح و آشتی دادن دو دشمن

4. به یتیمان و بی‏سرپرستان ، رسیدگی و احترام کردن

5. عیادت و سرکشی بیماران

6. تشیع جنازه نمودن

7. در موسم حج آب به تشنگان دادن

و فرمود ای علی حتما حریص انجام این هفت عمل باش .

 

ایوعلی سینا گوید :

هرکه دنیا خواهد علم آموزد ، و هر که آخرت خواهد در عمل کوشد .

 

سعدی شیرازی گوید :

ثروت از بهر آسایش عمر است نه بهر گرد آوردن آن .

 


کشکول 1/1

مدت‏ها بود که می‏خواستم وبلاگم را به روز کنم متاسفانه دو مشکل سر راهم وجود داشت اول کمبود وقت و دوم انتخاب موضوع واحد جهت ارائه به دوستان به هر حال در مورد مشکل دوم توانستم به نتیجه‏ای نسبتا واحد نزدیک شوم ولی مشکل اولی هنوز هم پا برجاست .

سعی می‏کنم به مانند کتابهای کشکول از هر دری مطالبی را در اینجا برای شما نوشتار کنم ( 09/04/86)

رد توبه ابلیس بخاطر تکبر

روزی ابلیس با موسی ( ع ) ملاقات کرد و گفت : تو برگزیده و هم سخن خدا هستی ، و خدا تورا رسول خود قرار داده است ،من گناه کرده‏ام می‏خواهم توبه کنم ، تو در درگاه خدا شفیع و واسطه من باش ، و از خدا بخواه توبه‏ام را بپذیرد .

موسی ( ع ) پیشنهاد او را پذیرفت و به خدا عرض کرد ، خداوند به او وحی کرد توبه ابلیس را می‏پذیرم ، مشروط بر این که قبر آدم ( ع ) سجده کند

موسی ( ع ) فرمان خدا را به ابلیس ابلاغ کرد . ابلیس تکبر نمود و خشمگین شد و گفت : من آن هنگام که آدم ( ع ) زنده بود او را سجده نکردم ، اکنون که مرده است ، او را سجده نمایم ؟

سپس ابلیس به موسی ( ع ) گفت : اکنون که نزد خدا از من شفاعت کردی ، بر گردن من حقی پیدا نمودی برای اینکه حق تو را ادا کنم تو را سفارش می‏کنم که در سه مورد مرا یاد کن تا در این سه مورد تو را به هلاکت نیفکنم

1.هنگامی که خشمگین شدی ، مرا یاد کن ، که در این هنگام مانند جریان خون در رگهای بدنت ، به تو نزدیک شده‏ام .

2. هنگامی که در جبهه جهاد ، در برابر دشمن قرار گرفتی مرا یاد کن زیرا در این هنگام من نزدیک می‏شوم و وسوسه می‏کنم که تو زن و بچه داری و به فکر آنها باش ، با همین وسوسه سست می‏گردی و پشت به جبهه می‏کنی .

3. بترس و دوری کن از خلوت کردن با زن نامحرم زیرا در آن هنگام، بسیار نزدیک هستم و بین تو و آن زن واسطه و دلال می‏گردم تا شما را به هم نزدیک کنم و به گناه بی‏عفتی وادار نمایم .

پیام ها :

1. پیامبران واسطه فیض برای همه موجوداتند .

2. راه توبه برای همه گناهکاران حتی ابلیس باز است .

3. توبه واقعی پذیرفته می‏شود .

4. وجود خصلتهای زشت در انسان مانع توبه می‏شود.

5. پیامبران نیز از مکر شیطان عبرت می‏گیرند .

6. خلوت با نامحرم افتادن در مهلکه است .

7. تعلقات مانع جهاد و در نتیجه شکست می‏شود .

======================================================

کلمات قصار

اصولا کلمات قصار به شبه جملاتی گفته میشود که مختصر و مفید است .

من در اینجا هر بار سعی می‏کنم کلمات قصاری را بیاورم امیدوارم که دوستان نظرات خورا برای اینجانب ارسال نمایند.

سیاست = تحمیل اراده

معجزه = فعل خدا

=======================================================